رد پای انسان
( با کفش )
همانطور که قبلا در متمم پکیج شماره یک برای مشترکان ارسال گردید و در کتاب چشم طلایی نیز، ذکر گردید، در بحث دفینه ها و گنج یابی، علامت و نشانه رد پای انسان که دارای انگشت باشد، بسیار مهم و حائز اهمیت است و بنابر مواردی که قبلا ذکر گردید، بسته به راست یا چپ بودن و یا جفت بودن و ... فواصل مختلفی را جهت رسیدن به هدف و مقصد نهایی، تعیین می نماید.
اما علامت رد پا بصورت دیگر یعنی رد جای کفش نیز یافت می گردد که آنهم در نوع خود مهم بوده که خلاصه مفهوم آن را در ذیل می خوانیم.
چنانچه رد جای کفش در جایی یافت شود، ابتدا باید دقت نمود که اثر زیر کفش باید بصورت فرو رفتگی و کمی گود باشد و بعبارتی عمق آن تقریبا کمی زیاد می باشد و اثر سطحی و بصورت خطوط ، شامل این تعریف نمی باشند.
همانطور که باید پاشنه آن عمق بیشتری داشته باشد، در بعضی از موارد دیده شده که همه جای آن به یک اندازه فرو رفته است که از نظر کلی تفاوت چندانی نخواهد داشت.
معمولا دفینه آن در سمت جلو نوک کفش می باشد و با اندازه گیری طول کل جای کفش، به ازائ هر سانتی متر یک قدم به جلو حرکت می کنیم.
اما اگر در مرکز رد جای کفش سوراخ و یا نقطه ای وجود داشته باشد، باید از آن نقطه یا سوراخ تا نوک کفش اندازه گیری شود و معمولا به ازاء هر سانتی متر، یک قدم به سمت جلو آن حرکت کنیم تا بر روی هدف اصلی برسیم و چنانچه در داخل آن گودالی به شکل دایره یا بیضی وجود داشته باشد، قطر خود آن گودال را اندازه گرفته و به ازائ هر سانتی متر یک قدم به جلو می رویم.
بطور کلی باید توجه داشته باشید که اگر پاشنه رد جای کفش، بیشتر از قسمتهای دیگر فرو رفته باشد، دفینه مورد نظر دورتر خواهد بود و باید کمی جلوتر را نیز بررسی نمایید تا نشان آخر را بیابید.
توجه: نشان آخر، هر چیز غیر عادی، میتواند باشد و نمی توان جنس و شکل خاصی را برای آن تعریف نمود.
علامت و سنگ نگاره
کفش یا چارق
به تصویر زیر با دقت نگاه کنید، متوجه می شوید که نگارنده سنگ قصد داشته است تا شکل یک کفش را به تصویر بکشد.
البته بعضی وقتها این تصویر به عنوان پا هم تعبیر می گردد که انگشتان آن مشخص نمی باشد.
باید 10 الی 20 متر مربع به سمت جلو سنگ بررسی شود و در آن محدوده بدنبال نشان آخر باشیم، که همانطور که قبلا هم ذکر گردید، نشان بعدی می تواند هر چیز غیر عادی و غریبی که در آنجا گذاشته اند، باشد.
اگر پس از جستجوی دقیق، بر ما مسلم شد که نشان دیگری در آن محدوده نمی باشد، باید درست در زیر همان صخره یا سنگی که بر روی آن نقش کفش، حکاکی گشته را، متمایل به سمت جلو کفش بکاویم.
معمولا بهتر است در این حالت 60 سانتی متر جلو صخره را به عمق حدود یک تا یک و نیم متر، بکاویم.
در این محل احتمال وجود دفینه بسیار زیاد است ولی صد در صد نیست و ممکن است محل مذکور نیز خالی باشد!!
قبر حفره ای با پوشش سنگی
این قبور همانند قبور حفرهای ساده با خاکبرداری از زمین شکل گرفته و دارای بافت معماری خاصی نیستند و اندازهٔ آنها هم به قامت انسان که دفن میشود، بستگی دارد . در اطراف این قبور و روی آنها تخته سنگهایی قرار میدادند و مرده را به صورت چمباتمه و از پهلو به طرف جهات اصلی می خوابانیده اند . آنان با این کار می خواستند آرامگاهی نظیر خانههای جهان زندگان به مردگان بدهند . گاهی هم دیوارهها و با کف قبر را سنگ فرش میکردند که نشانهٔ فرد از مقام در اجتماع ( در زمان حیاتش ) بوده است . گاهی هم از این قبور به عنوان قبرهای خانوادگی استفاده میکردند به این ترتیب که گاهی مرده اول را با لایهای از خاک می پوشانیدند و مرده دوم را قرار میدادند و گاهی هم وسایل درون گور و استخوانهای مرده اول در گوشهای از قبر جمع کرده و مرده دوم را قرار میدادند .
عقاید و آیین تدفین
ساکنان فلات ایران در دوران بسیار کهن عقیده داشتند که انسان پس از مرگ در دنیای دیگر به زندگی خود ادامه میدهد . از این رو مقداری عذا در ظرفهای سفالین بالای سر و پای مردگان با ابزار و اثاثیه و اسلحه و سایر لوازمی که وی در طول زندگی به آنها نیاز دارد، را همراه او دفن میکردند . البته این عمل در اقوام مختلف دارای شدت و ضعف بوده است . جالب توجه است گور دختری در تپه حصار که در این قبر علاوه بر انواع جواهرات و اسباب بازی زمان کودکی، مقداری ظرف و اثاثیه که در زمان بزرگی دختر و شوهر داریش لازم میشده، با او دفن کرده اند . از این موضوع میتوان نتیجه گرفت که در آن زمان مردم معتقد بودند که دختر پس از مرگ، در عالم دیگر به حد بلوغ میرسد و احتیاج به وسایل دیگری غیر از اسبابهای زمان کودکی دارد .
این نوع قبور به طرز خیلی ساده در داخل خاک کنده شده، دفن شده که دارای هیچگونه بافت معماری خاصی نیستند و فقط با خاکبرداری از زمین به شکل قبر در آمده اند . در این نوع قبور نخست حفرهای را که کمی یش از طول و عرض بدن انسان بوده میکندند و مرده را داخل حفرهٔ کنده شده قرار میدادند و روی آن را با تیرهای چوبی، شاخ و برگ درختان پوشانیده و سپس روی آن را خاک می ریختند . معمولاً خاک دستی ( خاک نوبت دوم ) را خاک رس بسیار نرم که با خاک زمینهای اطراف قبر تفاوتی اساسی دارد، تشکیل میدهد . دربارهٔ جنسیت افراد به خاک سپرده شده در این قبور میتوان اظهار داشت که در این قبور جنسیتهای مختلف اعم از زن، مرد و کودک دفن شده اند . مردگان را در این قبور گاهی به پهلوی راست و گاهی به پهلوی چپ و گاهی به صورت چمباتمه خوابانیده اند . در تپه حصار III مردگان را در یک یا چند لباس پیچانیده اند که این از بقایای پارچهها در قبرستان این تپه مشهود است . وجود قبرهای زیاد در تپه شمالی حصار نشان میدهد که بیشتر مردم برای دفن اجساد، مردهها را در محلی خاص دفن میکردند .
در حفاری قبور حتما باید از یک دستکش خوب استفاده بشه برای اینکه میکروبهای بیماریهایی همچون وبا و طاعون تا سه هزار سال از بین نمیرن یعنی اگه جسد بر اثر یکی از این بیماریها مرده باشه به شما هم سرایت میکنه در ضمن یک نوع باکتری در اطراف جسد تکثیر میشه که از راه ناخن وارد بدن میشه و فرد اب بدنشو ظرف هشت دقیقه از دست میده و میمیره و هنوز که هنوزه این باکتری برای دانشمندان ناشناخته هست پس جدی بگیرید
" فرهنگ تدفین در ملل و ادیان مختلف "
انسان در طول تاریخ اجتماعات به اشکال گوناگون مردگانش را دفن کرده است. شکلهایی از تدفین وجود دارد که با هنجارهای فرهنگ ایرانی و اسلامی ما ناهمخوان است. با این حال نباید فراموش کرد که ملتهایی هم هستند که فرهنگ تدفین ما را نمیپسندند.
در این میان اما مرگ بیپرواترین و صریحترین سویهی زندگی و یک واقعیتِ مسلم است. به این جهت یکی از مشکلات انسانها همواره این بوده است که مردگانشان را چگونه و کجا دفن کنند.
پیشینهی کهنترین گورهایی که تاکنون یافت شده است، به پنجاه هزار سال پیش از میلاد مسیح میرسد. در کهنترین شکل تدفین ، در عصر پیشاسنگی جنازه را مانند جنین در شکم مادر به پهلو در یک گور سنگی میخواباندند.
تدفین به شکل جنین از یک سو این توهم را ایجاد میکرد که جنازه به خواب فرورفته است و از سوی دیگر از امید به بیداری و تولدی دیگر پس از رستاخیز نشان داشت. اجداد ما در آن دوران بسیار دور جنازهی مردگان را طنابپیچ میکردند. احتمالاً به این دلیل که میترسیدند مردگان زنده شوند و سراغ زندگان بیایند.
مراسم تدفین در فرهنگهای کهن که پیشینهشان به سه هزار و پانصد سال پیش از میلاد مسیح میرسد بسیار اهمیت داشت. گورهایی عظیم به طول دوازده متر که با تختهسنگ بنا میکردند از اهمیت تدفین در این فرهنگها نشان دارد.
در این گورها یکصد جنازه جا میگرفت و روی آن را با خاک میپوشاندند. چنین گورهای عظیمی به بناهای باشکوه شباهت داشت و ساختن آنها وقت و هزینهی زیادی میطلبید.
در سدههای میانه، پیش از آغاز دوران روشنگری که همه چیز با افسانه درآمیخته بود، برخی اروپائیان، از جمله آلمانیها اعتقاد داشتند که این گورها را غولها برای خودشان ساختهاند.
در یونان قدیم مردگان را در تابوتی از سنگ آهک قرار میدادند و این تابوت سنگی را سارکوفاگوس یا «گوشتخوار» میخواندند. واژهی تابوت در برخی زبانها مانند آلمانی و فرانسه را بعدها از همین واژهی سارکوفاگ استخراج کردند.
در قرون وسطی گمان میبردند که روح انسان در قلب او جای دارد. از این رو برخی پادشاهان و هنرمندان بزرگ وصیت میکردند که قلبشان را جداگانه دفن کنند. ریچارد شیردل، ناپلئون بناپارت، دانته و شوپن از مشاهیریاند که قلب آنان جداگانه دفن شده است.
در کنعان و در ایران، جنازهی میت را در غار یا در دل کوه قرار میدادند. در نقش رستم، در سینهی کوه مقبرههای عظیمی از دوران هخامنشی و ساسانی به یادگار مانده است.
داریوش کبیر، اردشیر، داریوش دوم و خشایارشا را در دل کوه دفن کردهاند.
پس از تصلیب مسیح ، جنازهی او روی زمین مانده بود. روایت است که ژوزفِ آریماتئا، از یاران مسیح، گور خود را که در غاری قرار داشت به مسیح بخشید و جنازهی او را در آن غار نهادند. مسیحیان اعتقاد دارند که مسیح، سه روز بعد زنده شد و از این غار به آسمان عروج کرد. این واقعه که در کتاب مقدس آمده است به روایتِ عید پاک شهرت دارد و منشأ مهمترین عید مسیحیست.
مردگان را فقط در خاک یا در دل کوهها دفن نمیکردند. در فرهنگ ایرانی - زرتشتی تدفین در هوا مرسوم بود. در این آئین زمین و آتش تبرکی دارد و روح که از بدن انسان بیرون رفت پیکر مرده بسیار پلید و ناپاک است و هر چیز را آلوده میکند. به همین جهت مرده را نباید به خاک یا به آتش سپرد.
زرتشتیان از زمان ساسانیان هر جا که بودند دخمههایی میساختند و مرده را به آنجا میبردند و در هوای آزاد، کنار دیواری مینهادند تا مرغان شکاری و حیوانات درنده آنها را بدرند و متلاشی کنند و وقتی که فقط استخوانی از مرده باقی میماند، استخوان او را برمیداشتند و در محوطهی کوچکی میگذاشتند و به آن «ستودان» میگفتند که به روایت استاد فقید، سعید نفیسی مخفف کلمهی استخواندان است.
استاد نفیسی در خاطرات دوران جوانیاش از برخی اعتقادات خاص زرتشتیان یاد میکند. اگر کلاغ یا لاشخور چشم راست مرده را درآورده بود، گمان میکردند مرده آمرزیدهتر است. اگر دست راست زودتر از بدن جدا میشد، باز هم مرده آمرزیدهتر بود. اگر مرده را کنار دیوار دخمهای میایستاندند و تعادل خود را از دست میداد و برای مثال به پشت میافتاد، آمرزیدهتر بود تا این که به رو افتاده باشد.
اگر روی پای خود میافتاد یا به حال نشستن درمیآمد، گمان میکردند روح او معذب است. بدتر از همه مردهای بود که سرش از تنش جدا میشد. بدیهیست که حوالی این دخمهها همیشه هزاران کلاغ و مرغان لاشخوار در پرواز بودند.
در آمریکای شمالی، در فلوریدا قبیلهی سمیول از قبایل سرخپوست مردگانش را در تنهی پوک درختان میگذاشت تا به تدریج تجزیه شود. برخی قبایل سرخپوست هنگام کوچ از جایی به جایی دیگر مردگانشان را روی زمین میگذاشتند و به کوچ خود ادامه میدادند.
پیش میآمد که سالخوردگان این قبایل، وقتی هنگام مرگشان فرامیرسید، از قبیله جدا میشدند و به کوه میزدند و در آرامش و در انزوا میمردند. جنازهی آنان در همان محل میماند تا به تدریج تجزیه شود و از بین برود.
در تبت، هرگاه زنان باردار و جذامیان میمردند، جنازهی آنان را به رود میسپردند. وایکینگها نعش مردگانشان را سوار قایق کوچکی میکردند و به آب میسپردند. در آلمان اخیراً تدفین در آب مرسوم شده است. در این نوع تدفین جنازه را ابتدا میسوزانند و سپس خاکستر آن را در ظرفی قرار میدهند که در آب حل میشود. ظرف را به آب میسپارند.
در هندوستان، سوزاندن مردهها مرسومترین شکل تدفین است. هزار و پانصد سال پیش از میلاد مسیح ژرمنها مرده را میسوزاندند و خاکستر آن را به همراه اشیای زینتی که از مرده به جای مانده بود، در یک ظرف گلی ساده جمع میکردند.
در میان هندوها رسم است که وقتی کسی میمیرد، اگر دارای فرزند است، پسر ارشد میبایست آتش را بیفروزد. هندوها اعتقاد دارند که روح مرده با سوزندان جسم او آزاد میشود.
در غرب سوزاندن مرده مرسوم است. خاکستر مرده و برخی حیوانات خانگی را در ظرفی مینهند و این ظرف را به خاک میسپارند.
مراسم تدفین از یک سویهی تسلیدهنده برای بازماندگان برخوردار است. در زمان رومیها وقتی مردهای در آتش میسوخت، بازماندگان از دیدن دودی که از جنازه برمیخاست تصور میکردند که روح مرده همراه با آن دود به آسمان میرود و با این فکر خود را تسلی میدادند در حالیکه بعدها با آمدن مسیحیت و اسلام سوزاندن مرده، نشانگر بیاحترامی به جسم انسان بود.
بهتر بود که جسم انسان را در کفن بپیچانند یا در تابوت بگذارند و در قبر قرار دهند تا روز رستاخیز فرارسد و معاد اتفاق بیفتد. به همین جهت پس از فراگیر شدن مسیحیت در اروپا، سوزاندن جنازهها که تا پیش از آن مرسوم بود ورافتاد و به همین شکل پس از غلبهی مسلمانان بر ایرانیان نهادن جنازهها در دخمهها منسوخ شد.
در قرون وسطی تنها زنانی را که به جادوگری متهم میشدند، پس از محاکمه در محاکم تفتیش عقاید با آتش میسوزاندند. دلیل میآوردند که با این تمهید روح شیطانی و پلید جادوگران همراه با جسمشان برای همیشه نابود شود.
با توجه به دگرگونی باورها و آئینهای تدفین در تاریخ اجتماعات میتوانیم بگوییم که در همهی فرهنگها تدفین با مذهب درآمیخته و به همین جهت با تغییر مذهب، آیین تدفین نیز دگرگون میشده است.
مسلمانان و یهودیان با سوزاندن مرده مخالفاند. در اسلام و یهودیت میبایست مرده را حتماً در خاک دفن کرد. در یهودیت هر گور، تنها به یک جنازه اختصاص دارد.
اما در ایران با افزایش جمعیت، به تدریج از اوایل دههی پنجاه خورشیدی گورهای دو و سه طبقه به وجود آمد. پیش میآید که اعضای یک خانواده را در یک گور سه طبقه قرار دهند. سنگی به نام سنگ لحد هر یک از این طبقات را از هم جدا میکند و به هر مرده یک سنگ قبر مجزا تعلق میگیرد.
در اسلام و یهودیت، نبش قبر جایز نیست و اصولاً شایسته نیست که آرامش مردگان به هم بخورد. گورستان در این مفهوم یک خانهی ابدی و از برخی لحاظ پندآموز است.
گورستان اهل تسنن، ساده است و پیش میآید که گورها بینام و نشان باشند و تنها سنگی ساده بر آن بنهند. در مراکش سنگ قبر را به اندازهی قامت مرده میتراشند و جز این هیچ نام و نشانی از مردگان باقی نمیگذارند.
اما در فرهنگ ایرانی و اسلامی ، آرامگاه و سنگ قبر اهمیت دارد، چنانکه بسیاری از آرامگاهها از نظر معماری و بسیاری از سنگ قبرها از نظر خوشنویسی، شاهکارهایی به شمار میآیند.
پس از دوران روشنگری در غرب، سوزاندن جنازهها از نو مرسوم شد. کلیسای کاتولیک تا سالها با این نوع تدفین مخالف بود. با این حال در سال ۱۹۶۹ به دلیل کمبود جا ، کلیسا مجبور شد با سوزاندن جنازه موافقت کند.
سوزاندن جنازه و دفن خاکستر آن ، به مراتب ارزانتر از تهیهی تابوت و اجارهی یک گور به مدت پنج تا سی سال است. به همین جهت بسیاری از اشخاص در غرب وصیت میکنند که بعد از مرگ جنازهی آنان را بسوزانند.
در ایتالیا و در هلند، مرده را الزاماً نمیبایست در گورستان دفن کرد. اما در بسباری از کشورها مانند ایران، آلمان و فرانسه، مرده باید حتماً در گورستان دفن شود و برای این کار، بازماندگان به جواز دفن نیاز دارند.
در آلمان تا سال ۲۰۰۳ مرده را حتماً میبایست در تابوت بگذارند و دفن کنند. اما در سال ۲۰۰۳ این قانون را برداشتند و اکنون مسلمانان میتوانند مشروط بر موافقت سازمان گورستان، مردههایشان را در کفن بپیچانند و به خاک بسپرند.
در پایان این بخش باید عرض کنم: با توجه به اهمیت این بخش ، از این پس در نظر داریم تا ، مبحث آیین تدفین (آموزش مقدماتی) را بصورت همگانی در وبلاگ آغاز نماییم و با استفاده از تصاویر موارد کشف شده، ذهن دوستان و علاقمندان را برای شرکت در کلاسهای پیشرفته و ... آماده تر سازیم.
لذا بدینوسیله از تمامی دانش پژوهان، کاوشگران، علاقمندان و همچنین اساتید اهل فن، دعوت میشود تا هرگونه نظریه و یا مطلبی خاص در این مقوله دارند، با ذکر دلایل و ارائه عکس و مستندات خود در بخش نظرات، ما را در این راه هر چه بیشتر یاری نمایند.